چه عیب دارد اگر من دلم بخواهد در این هوای بهاری فقط ترانه بخوانم؟


نوشتن سخت شده. نه به دلایل همیشگی؛ که این بار حماسه‌ی دیگری آفریده ام و نصف کی‌برد لپ‌تاپ رو پکوندم و تایپ کردن هر جمله ده دیقه‌ای وقت می‌بره!

و خب سخت دل‌تنگ نوشتنم و مثل همیشه عاشق اسفند و خوشحال از اومدنش و بودنش. دل هم که بی قراره سفر مثل همه‌ی اسفندهای این چندسال. علی الحساب قزوین فشرده‌ی دیروز به برکت رفقا عجیب تسکین بود. باران بود و کمی مه و زمین‌های اغلب سبز و درخت‌های جوونه زده.

کاش سفری بیاد و ما رو با خودش همراه کنه...

 



سه غم آمد به جانم...



می‌شد از این همه غم مرد؛

نمی‌دانم چرا هستم هنوز... 


غم رفتن آیت‌الله خوش‌وقت،

غم وفات حضرت معصومه(س)، 

غم کنسل شدن سفری که چندروزی بود عجیب هوایی کرده بود دلم را...