انا الذی هاب عبادک و آمنک...
وقتهایی که خواهر خوبی نیستم، دختر خوبی نیستم، دوست خوبی نیستم، همکار خوبی نیستم، همسر خوبی نیستم، وقتهایی که در اوج خستگی خوب نیستم، وقتهایی که به هر دری زده م که کمی بهتر بشه اوضاع و با همه ی بیچارگی باز می بینم که آدم درست و سرجایی نیستم، وقتهایی که از این سر جا نبودنم، کلافه م، وقتهایی که این وقت هاست، گریه هم کاری نمی کنه. اولین قطره ی اشکو که حس می کنم تازه، درد شروع می شه. من برای تو نیستم، پس خوب نیستم حتی اگه همه ی ساعت های زندگی م رو دوئیده باشم.
کاش این آخرسالی، منو برای خودت بخوای. درستم کنی. یه طوری که یه مهتاب سر جا باشم.
+ نوشته شده در شنبه بیست و یکم اسفند ۱۳۸۹ ساعت 7:35 توسط مه تاب
|