بماند که یک شیرازی چطور تونست 16 ساعت کار کنه!
از صبح حوالی ساعت 8 که رفتم، تا همین چند ساعت پیش، حوالی ساعت 12 یعنی، داشت کار می کرد روی لباس بنده. بعد من ساعت ها نشسته بودم کنارشون به نگاه کردن.
بعد از ناهار آب گذاشت برای چایی؛ بعدتر که رفت چایی دم کنه به خانوم همکارش، گفت که "بهار" آورده با خودش واسه توی چای.
اینجای قضیه بود که من دیگه خیلی عاشق خانوم خیاط شدم و اصلاً رگ شیرازی دوستیم زد بالا و هی به لیلا و ارجمندی فک کردم و به شیرازیا و به لهجه ی جان بخششون :دی
خلاصه که اگر یک روزی خواستید 16 ساعت در مجاورت خیاط لباس عروستون بشینید، از قبل این اطمینان رو حاصل کرده باشد که خیاط یک عدد شیرازی ِ شیرین لهجه باشه که بهار تو کیفش حمل می کنه!
+ نوشته شده در دوشنبه سیزدهم تیر ۱۳۹۰ ساعت 2:58 توسط مه تاب
|