این روزها به این فکر می کنم که زمین خدا، چقدر ِ چقدر ِ خیلی ِ خیلی زیاد وسیع است.
 بعد ما، ما چسبیدیم به دو وجبش، هی تو چشم و گوش همیم، هی حرف می زنیم، بخش زیادی از حرفهامون اظهارفضل و نظر و غرغر و اعلام ناراحتی ه. بخش کمیش شکر ِ خدا. گاهی از این بخش ِ کم ِ اوقاتم که توی خونه میگذره خدا رو شکر می کنم که من و مهدی هنوز هم حواسمون به وسعت زمین ِ خدا هست، به وسعت ِ کارهای ِ مهمی که میشه انجام داد هم. بعد این گاهی ها مطمئن میشم که کار نکردن های ِ این روزهام چقدر بهتر ِ از کارهای ِ برخی دوستان و که اینطور آروم بودنم چقدر مدیون ِ مهدی ه.

 الان دوست دارم شرح بدم داغ های ِ دلم رو از این دو وجب زندگی ِ تهران اما خب چه کاري ه که این وبلاگ هم بشه جایی مثه اون دو وجب؟!
 فقط همین که خدا چقدر خوب خدایی هستی که می دونستی "ارض الله" بایستی و شایستی که وسیع باشه، که امید ِ قلب ِ یک مهتابی باشه یک وقتی از این دنیا.