گاه و بی گاه، با دلیل و بی دلیل، وقت رد شدن از کوچه ی مروی، وقت رد شدن از آب طالبی فروشی های بلوار کشاورز،  وقت هایی که گذرم به پاساژ مهستان میفته، دوم محرم هر سال و خیلی وقتای دیگه... یادشون میفتم. هنوز هم بعد از سه سال یخ می کنم از یادآوری 17 آذر  سه سال پیش، که کسی زنگ زد و گفت آقای غیاثی رفته...


برای معلم مثلثات عزیز ما، برای مردی که به معنای واقعی معلم بود و مومن بود و هرچی بیشتر از رفتنش می گذره بیشتر اینو می فهمم، صلواتی بفرستید و اگه حالش بود فاتحه ای!