چشم ها پرسش بي پاسخ حيراني ها
رفتار من عادي است
اما نمي دانم چرا
اين روزها
از دوستان و آشنايان
هر كس مرا مي بيند
از دور مي گويد :
اين روزها انگار
حال و هواي ديگري داري !
اما من مثل هر روزم
با آن نشاني هاي ساده
و با همان امضا ، همان نام
و با همان رفتار معمولي
مثل هميشه ساكت و آرام
اين روزها تنها
حس مي كنم گاهي كمي گنگم
گاهي كمي گيجم
حس مي كنم
از روزهاي پيش قدري بيش تر
اين روزها را دوست دارم
گاهي
- از تو چه پنهان-
با سنگ ها آواز مي خوانم
و قدر بعضي لحظه ها را خوب مي دانم
اين روزها گاهي
از روز و ماه و سال ، از تقويم
از روزنامه بي خبر هستم
حس مي كنم گاهي كمي كم تر
گاهي شديداً بيش تر هستم
حتي اگر مي شد بگويم
اين روزها گاهي خدا را هم
يك جور ديگر مي پرستم
.
.
.
گاهي نگاهم در تمام روز
با عابران ناشناس
احساس گنگ آشنايي مي كند
گاهي دل بي دست و پا و سر به زيرم را
آهنگ يك موسيقي غمگين
هوايي مي كند
اما
غير از همين حس ها كه گفتم
و غير از اين رفتار معمولي
و غير از اين حال و هواي ساده و عادي
حال و هواي ديگري
در دل ندارم
رفتار من عادي است
قيصر امين پور
1. خب. عالي نيست ؟ هست . قبول كنيد ! خيلي دوست دارم حس كردن حال و هواي آشنا رو بين شعرا... مخصوصاً اگه نارنجي نوشته بشن .
2. اگه ملت مي دونستن كه من از كتاب هديه گرفتن چقد مشعوف مي شم ، هر لحظه بهم كتاب هديه مي دادن . (البته اگه مي خواستن من مشعوف تر از ايني كه هستم باشم!)
3. يه فولدر كشف كردم تو كامپيوتر كه ازين عزاداري محلي قديمياست . با ساز ! (فك كنم يه بار مردم ايران سلام يه چيزايي تو اين مايه ها پخش كرد) خب خيلي خوبه . به دل مي شينه ...
4. ديروز از دم غروب ، چند ساعتي ، توي استيصال كامل! به سر بردم . دلم مي خواست يه كاري كنم براي چن تا آدم و ابداً عقلم نمي رسيد كه چه كاري ؟ بد بود . حدود يه سال ه كه با پديده ي تلفن سر و كار ندارم. دوستشم ندارم . اما ، اما، نمي دونم اما چي حتي! اما دلم گاهي مي گه خوبه كه وقتي همديگه رو نمي بينيم بشينيم و براي هم حرف بزنيم . محض ِ سبك شدن شايد . محض ِ دل گرمي . محض ِ چيزي كه نمي دونم چي . گفتم ديروز چن ساعتي مونده بودم ... هنوزم موندم و تلاش مي كنم كه ردش كنم! خوش مي گذره ؟ شايد... به اينم عادت كردم . به اين كه زمان بپوشونه يه چيزايي رو موقتاً .
5. كلاً كه چي ؟
6. خيلي بده كه يه عده هي فك كنن تو درس مي خوني و تو درس نخوني . خيلي بدتره كه سردسته ي اون يه عده صاحاب پيش دانشگاهي باشه . اين موجود انقد محترم بازي درمياره كه آدم خجالت مي كشه از خودش ! خب عزيزكم كمتر مودب و متين باش تا من كمتر عذاب وجدان داشته باشم...
7. امسال كه به طور موازي دارم معلماي آموزشگاه و مدرسه رو مي بينم ، هيچ خوش حال نيستم. معلماي مدرسه خيلي بهتر از تصورن! از بعد انساني كه اصلاً قابل مقايسه نيستن . مگه مي شه هنرور رو مقايسه كرد با ... ؟ حتي الهامي رو هم نمي تونم مقايسه كنم با بيرونيا چه رسد به بقيه .
در راستاي ديگران شيفتگي "معلم شيفته" هم شدم به سلامتي .
8 . مسئله ي مشكل فرزانگان ، فلسفه ي ساده ي ديوانه هاست (امين پور)
۹. حذف . به دليل بي حوصلگي . فعلاً اينو داشته باشيد كه : احمق ! يا احتمالاً احمقا !
10 . عجبا! الكي احساس مهم / بزرگ بودن كردم :)
۱۱ . اين روزا به مدرسه موندن بعد امتحانا ي پارسال فك مي كنم گاهي . خوب بود . خيلي حتي ! با شما ۲ نفرم ها . خوب باشيد . هميشه . نه اين كه تظاهر كنيد كه خوبيم . نه ! خوب باشيد و از اين ياد اومدناي من و خودتون ناراحت نشين . الانم خوبه . واضح ه كه امسالم خوب ه . واضح ه .
۱۲ . چرا اين جا مي نويسم من ؟ اونم چيزايي رو كه حتي خودمم زياد... فعلاً مي زارم به حساب عقده گشايي :)
۱۳ . مدرسه! دوستش مي دارم :)