لطفاً نخونید این جا رو ... این ، من نیست چون .
۱. گاهی از خودم لجم می گیره . گاهی که می بینم "هیچ" چیز معلومی ندارم . یه جمله ، یه آدم ، یه نویسنده ، یه اخلاق ، یه چیزی که باشه و بدونم که هست . گاهی خیلی حال خودمو به هم می زنم ...
۲. من خوب ام و بی موبایل . اعتراف آبرو برانه ای ه که گاهی موبایل جای کتاب رو برام می گیره ، وقتایی که شعرا و اس.ا.مسای توی ارژنگ هزارباره دوره می شن و کتابای توی جعبه به صف منتظرن .
۳. من از بعد کنکور شعر نخوندم ! فقط وسط تمیز کردن کتابخونه "هوای تازه" رو باز کردم و شاید بستم .
۴. دو تا آدم بی ربط خواب دیدن که رتبه ی من ۳ شده ! آقا اگه من ۳ شدم خودمو می کشم :( آخه آدم چرا باید بین ۲ و ۴ ، ۳ بشه ؟ - بر خواننده ی فهیم پر واضح ه که فضا کاملاْ وهمی ه . با اون ٪ ها ... -
۵. چو شب روانِ سراسیمه گرد خانه مگرد / تو خود بهانه ی خویشی پی بهانه مگرد
۶. من بلد شدم کشک بادمجون بپزم ! واقعاً راضی ام . بدون راهنمایی و الگو و اینا خودم دس به کار شدم و کلی هم تمجید دریافت کردم از چند تا خانوم خونه :)
۷. نمی دونم . می فهمم که چرت ه این نوشتن ها . شاید اینم از همون آزارایی ه که برای خودم تعبیه می کنم ، که فردا روزی بشینم به خوندن و آه بکشم ...
۸. همه ی چیزی که می خوام بگم بین از ۱ تا ۱۰ نوشتن محو می کنم . خسته تر از نوشتنم .
۹. یک ماهه که هر شب (و هر روز ) می خوام دیگه شروع کنم برای جشن فارغ التحصیلی چیزهایی بنویسم و یک ماهه که دارم نمی نویسم . این ننوشتن هم خود آزاری ه .
۱۰ . من هنوز فکر می کنم ۱۶ سالمه در حالی که ۱۹ سالمه . منو دریابید که اگه یهو بزنه و بییییست سالم بشه ممکن ه بمیرم از این تفاوت فاحش بین حقیقت و واقعیت زندگی م .