نه که نتونم وایسم، نه... نشستم که از پایین زل بزنم به همه و شروع کنم به ساختن تصویرای همیشگی، که حالا اگه مجلس ختم یکی از شماها باشه من چی کار می کنم؟

اون هیچی ...  همین نبودنای به هزار و یک دلیل دنیایی رو چی کار کنم ؟؟

...

بعد ...

بعدتر...

 

پ.ن : آدمای بزرگ و محکم که غمگین می شن ، آدم حتی نمی تونه ناراحت باشه . داد دلم می خواست انگار و نشد و نمی شه ...