همه بودیم . همه هستیم؟
نه که نتونم وایسم، نه... نشستم که از پایین زل بزنم به همه و شروع کنم به ساختن تصویرای همیشگی، که حالا اگه مجلس ختم یکی از شماها باشه من چی کار می کنم؟
اون هیچی ... همین نبودنای به هزار و یک دلیل دنیایی رو چی کار کنم ؟؟
...
بعد ...
بعدتر...
پ.ن : آدمای بزرگ و محکم که غمگین می شن ، آدم حتی نمی تونه ناراحت باشه . داد دلم می خواست انگار و نشد و نمی شه ...
+ نوشته شده در جمعه چهارم مرداد ۱۳۸۷ ساعت 22:31 توسط مه تاب
|