۱. این یاس هایی که از حیاط ِ خونه ها آویزون شده توی کوچه، مصداق ِ  بارز باقیات صالحات ه (ال داره؟!). آدم رو بعد از یه روز ِ کش اومده ی بی خاصیت، امیدوار می کنن به زندگی بس که پر از بوی بچگی هان و حیاط ِ خونه ی باباحسین.

 

۲. چادر سر کردن، علاوه بر هیجانی که داره (بله که داره)، کلی مانع از فحاشی کردن ه؛ دهنمو که باز می کنم که یه حرف ِ نامطلوب ِ همیشگی بزنم، میگردم دنبال یه کلمه ی اندکی مطلوب تر و خب اوضاع خوبه دیگه. به جای حرفای عادی ِ نه چندان درست، آدم مجبور میشه بگرده دنبال کلمه ی مودبانه. ادب میشم روزایی که چادر سر می کنم بدین وسیله! :)

 

۳. زنگ زدن از سنجش که خانوم ِ فلانی عزیز، یه نظرسنجی ای داره میکنه سازمان از رتبه ها و لطفاً میلتو چک کن و سریع جواب بده. خب من خر شدم حس کردم سنجش داره تلاش می کنه یه آمار ِ واقعی بگیره از یه چیزی، پریدم چک کردم، یه چیزی اومده که قادر به وصف نیستم که! اصلشو ببینید:

"

با سلام

لطفا به سوالات زير در نهايت دقت پاسخ دهيد.
پاسخ ها در مورد شخص خودتان است
جواب سوال ها مي تواند يك كلمه، يك عبارت، يك جمله و يا بيشتر باشد
در زير 2 مثال از سوال اول آورده شده كه اين سوال را مي توانيد با توجه به اين مثال پاسخ دهيد و بقيه سوالات را نيز با توجه به دريافت خودتان پاسخ دهيد
در پايان از همكاري شما سپاسگذارم

مثال:


موفقيت براي من مثل................پرواز يك پرنده در اوج آسمان هاست
موفقيت براي من مثل ...............طلوع خورشيد به هنگا م صبح  است 
 

سوالات
 
موفقيت براي من مثل....

موفقيت براي من يعني...

آدم موفق چه كسي است؟

آدمي زماني موفق است كه 
                                             "
 
 
همه ش این نیست که! واسه م عکس ِ یه گلم اتچ کرده که شاد شم!! بعدتر اینو "سنجش ریسرچ ات یاهو دات کام" فرستاده.  الان حالتم فقط و فقط "خدااااااااااایاااااااااااااا" ست... (نخند! دهه....)
 
 
 
۴. قضیه ی ترس از دوربین خریدن، ترس از دوربین ِ خوب خریدن نیست اصلاً. آخه وقتی آدم یه ۵۰ دی ِ کنان(اگه یه هنرمنده واقعی هستید باید بگید کانن!) داره و زارپ زارپ عکس میگیره، پر از دلهره ست همه ش، و این سوال ِ لعنتی ِ "خب که چی؟" پر رنگ تره اون وقت؛ خب که چی ای که این روزا همه جا هست.
 
 
 
۵. دل ام، ولو شدن روی تخت، با صداهای غروبای بهار کتاب خوندن می خواد و هی نمیشه، دو ترم که سهله بچه جان، این روزا هی میبینم که ۲۰ سال گذشته و هیچی. چی میخوان این روزای پرشتاب از زندگی ما آخه؟! 
 
 
۶. "برعکس آن ها، میان ما همه جور آدم یافت می شود، و من به حق می توانم ادعا کنم که خانم های ما از نظر زیبایی، جذابیت و رفتار از برخی زن های راست دست چیزی کم ندارند و فرضاً اگر مقایسه ای دقیق صورت می گرفت، نمونه ی اخلاقی ای به دست می آمد که چه بسا برخی کشیش ها را که نگران سلامت روح جامعه ی کلیسایی خود هستند وا می داشت از فراز کرسی خطابه فریاد بزنند: "ای کاش همه ی شما چپ دست بودید!" " 
 چپ دست ها - گونتر گراس/ از مجموعه ی نامرئی(۴۵ داستان کوتاه از ۲۶ نویسنده ی آلمانی زبان)، نشر ماهی
 
ضمناً: توصیه می کنم این سری کتابای نشر ماهی رو. و که بعععله! گونتر گراس هم چپ دست ها رو دوست میداشته گویا، انقد که آدم از دوست داشتن  این موجودات ناگزیره! :)) 
   
 
 
۷. از اون وقتایی که هی زورت نمی رسه کمک کنی به آدما؛ زور ِ وقتی، روحی، شعوری ات.... از اون وقتایی که تلخ ه هر لحظه ایش که یاد ِ اون آدمه... از اون روزای امروز و دیروز.