رفته بودیم کردستان؛ چشمم اون همه زیبایی رو نمی دید، انگار که هیچ. بی تو اصلاً همه ی شقایق ها و همه ی کوه هایی که آدم رو دچار ترس - ترس ِ واقعی- می کنن، هیچ ان.باز باید بپرسم که کجایی تو؟ ما خوب نیستیم. بیا اما. بیا. ماهایی که هیچ خوب نیستیم، خسته ایم.
رفته بودم کردستان، انگار تنها.
+ نوشته شده در شنبه بیست و ششم اردیبهشت ۱۳۸۸ ساعت 2:41 توسط مه تاب
|