پس مرا گفت تو چیستی؟

گفتم تو چیستی؟

گفت منم حق.

گفتم من به توام.

گفت چون، به من تویی

پس من توام و تو من.

پس گفتم مرا به خویش از خویش مفریب

آری، تو، تویی

خدایی جز تو نیست.

 

 

از دفتر روشنایی(از میراث عرفانی بایزید بسطامی)، شفیعی کدکنی

 

ضمناْ۱: مرا، به خویش، از خویش، مفریب...

ضمناْ ۲: این جمعه های بی اتفاق....

ضمناْ ۳: چاهارم ِ اردیبهشت رفته بودیم بسطام؛ دلم بسطام یا هر جایی میخواد که اینجا نیست...