این نوشته روایتی  ِ از یکی از آشناهای نه چندان دور ِ ما که مسئول حوزه بوده توی دهات ِ حسین آباد ِ نهاوند و الان خونه ی ماست.
این روزا به "تخمین" زیاد فک میکنم چون توی توجیه آدما واسه این که تقلب شده مدام اینو میشنوم که پس کو اون همه جمعیتی که خ.ولیعصر رو پر کرده بود؟ کو اون جوونا؟ کو ترکا؟ کو لرا؟...
و من مطمئن ام که ما همه در تخمین زدن ِ آمار به شدت ناشیانه داریم عمل میکنیم. کمی بیشتر از تهران رو ببینیم، بد نیست...
 

 

میگه صندوقا رو که باز کردیم و شمردیم، فقط ۲ تا رای به کروبی بود؛ یکیش خودم بودم و یکی دیگه ش یه رفیقی که از من پرسیده بود فلانی به کی رای بدم؟ و من گفته بودم کروبی.
در حاشیه بگم که همه ی نهاوند و دهاتاش لر تشریف دارن.

میگه کلن از حدود ۴ هزار تا رای ِ اون چند تا دهات صد، صد و ده تاش مال ِ موسوی بود. مردم اصن نمی دونستن موسوی کی ه...

میگه یه خانوم ِ خیلی پیری اومده بود رای بده، رفتم بش گفتم حاج خانم تو چرا اومدی رای بدی؟ بی خیال ننه جان . برگشته جدی گفته من احمدی نژاد خواه ام. اومدم تو اون برگه بنویسم احمدی نژاد...

 

ضمناً: روانی شدم از این خونه نشینی و این همه حجم ِ یأس...