از این ترس هایی که پخش میشه همه جای ِ آدم؛ از اون ترسای ِ بزرگی که بی چاره ام در برابرش میاد سراغم وقتی فک میکنم که بالاخره یه روزی شما نیستید؛ یک روزی که من هستم و شما نیستید و حسرت ِ همه ش. ابلهانه ست اگه به اتفاق ِ دیگه ای فک کنم جز این، مثلاً به چیز ِ چرتی تو مایه های زودتر از شماها مردن.

هیچ چیز نمیتونه حجم ِ حسرت و تنهایی ِ روزی که نیستید رو پر کنه آخه که.