کدام تکه ی جهان ما را تنها برای چند روز دو باره به هم می رساند...
ضمناً: خب به من چه. مجبور بودم الکی الکی جمعتون کنم یه جایی که احوالات ِ خوب در رفت و آمد باشه؛ یه جایی که مثلاً نفهمیم اینجا تهران ه و این روزا توی دانشگا تجمع ه ؛ که به رفتن فکر کنیم. حالا شما هی منو مسخره کنید! حرفی نیست اصلاً، من راضی م که ما باشیم و حرف از سفرهای فانتزی ِ عجیب غریب بزنیم حتی و هیچ وقت هم نریم اون سفرا رو.
ضمناً2: اومدم خونه یادم افتاد توی شیراز هیچ کتابی از سعدی نداشتیم که بخونیم، غزلیات ِ سعدی رو آوردم و باز کردم و غزل ِ بالا.
ضمناً3: بزغاله ی عزیز ِ من...
+ نوشته شده در چهارشنبه هجدهم آذر ۱۳۸۸ ساعت 20:4 توسط مه تاب
|