تو کیستی که من این گونه بی تو بی تاب اَم؟
یک روزی میرسه که خودمو می کشم! انقدر که باورم نمیشه این خودم رو، این همه اخم رو، این همه خشکی و جدیت رو، این همه خستگی و خشونت و نگاه های ِ بد رو، این همه زندگی رو؛ انقدر از خودم جا موندم که سه چار شب گریه و آه و ناله هم هیچ دردی رو دوا نکرد، هنوز هم باید بمیرم من از دست ِ خودم.
ضمناً: دل اَم آدم می خودا؛ دل اَم رفیق می خواد؛ دل اَم ولو شدن میخواد؛
+ نوشته شده در پنجشنبه دهم دی ۱۳۸۸ ساعت 23:39 توسط مه تاب
|