عمار هنگامی که تصمیم گرفت گام به میدان نهد *در میان یاران امام علی (ع)  برخاست و سخن خود را چنین آغاز کرد:  بندگان خدا، به نبرد قومی برخیزید که انتقام خون کسی** را می‏خواهند که به خویش ستم کرد و بر خلاف کتاب خدا حکم نمود و او را گروهی صالح، منکر تجاوز، آمر به معروف کشتند. ولی گروهی که دنیای آنان در قتل او به خطر افتاد زبان به اعتراض گشودند وگفتند که چرا او را کشتند. در پاسخ گفتیم که به سبب کارهای بدش کشته شد. گفتند: او کار خلافی انجام نداد! آری، از نظر آنان، عثمان کاری بر خلاف انجام نداد. دینارها در اختیار آنان نهاد وخوردند و چریدند. آنان خواهان خون او نیستند، بلکه لذت دنیا را چشیده‏اند و آن را دوست دارند و می‏دانند که اگر در چنگال ما گرفتار شوند از آن خوردنیها و چریدنیها باز خواهند ماند.

 خاندان امیه در اسلام پیشگام نبوده‏اند تا از این جهت‏ شایسته ی فرمانروایی باشند. آنان مردم را فریفتند و ناله ی «امام ما مظلومانه کشته شد» سر دادند تا بر مردم ظالمانه حکومت و سلطنت کنند.  این حیله‏ای است که از طریق آن به آنچه که می‏بینید رسیده‏اند. اگر چنین خدعه‏ای به کار نمی‏بردند دو نفر هم با آنان بیعت نمی‏کرد و به یاریشان برنمی‏خاست.
عمار این سخنان را گفت وبه سوی میدان روانه شد و یاران او به دنبالش به راه افتادند...




*جنگ ِ صفین.
** عثمان