روحی فداک...
بی رمق نشستیم روبروی ِ سه تاشون، ما دوتا. میگه خب کولی بازی درآر؛ من اما بی رمق تر از این حرفام. هی میگم تو دلم که خودتون میدونید. درمون کنید دیگه. امروز، اینجا، شما، ما.
هنوز از قطعه خارج نشدیم که دو قاچ هندونه میذارن تو دستمون!
گاهی یادم میره شکر بگم و بخندم، امروز باز یادآورانده شدم.
+ نوشته شده در جمعه چهاردهم خرداد ۱۳۸۹ ساعت 20:7 توسط مه تاب
|