زينب
كمتر از ۴۰ روز گذشته.
ما امشب كه از قضا شب جمعه ست مهموني دعوتيم، مي گيم مي خنديم ومي خوريم. خوبه. خوش مي گذرونيم. اصن چرا كه نه؟ لباس تيره هم تنمون نمي كنيم كم كم. دل ِ آدم ميگيره آخه،دل آدم نبايد بگيره گويا آخه. دل ِ خود ِآدم هيچي،دل ِبقيه كه آدم رو مي بينن چي پس؟ ناسلامتي من تازه هم ازدواج كردم،بايد روسري قرمز بپوشم با پالتوي سفيد. دل ِ بقيه شاد شه به ديدن نوعروس.
كمتر از ۴۰ روز گذشته.
اونا رفته ن، از مرز خسروي، شب اول كاظمين،امشب نجف، كنار ِ ضريح امامي كه ... بلد نيستم بنويسم چه امامي، بلدم اما بگم چه حرمي، اگر فقط حرم امام رضاي عزيز رفته باشيد يا فقط عربستان، نميفهميد يعني چي. شب اول نجف احساس كردم دو سه ساعت در معرض باد نشستن لب مرز تونسته منو سرماخورده كنه. كلي قرص خوردم. تو حرم خوابم برد تو يكي از حجره ها. سه ساعت. هيچ كي هم نمي گفت چرا اينجا خوابيدي. درست چشم تو چشم ايوون طلا و گنبد. بين ِ خماري قرص ها،چشم هامو باز كه مي كردم همه اش امام بود. شما نمي فهميد اگر نرفته باشيد نجف.
كمتر از ۴۰ روز گذشته.
ما نرفتيم. مثلاً امتحان داريم. نه خودمون به روي خودمون مياريم نه كسي از رفتگان و ماندگان به روي ِما؛امتحان هم شد بهانه؟ امتحان ِمتون ِاسلامي اي كه هيچ جاش حسين ِفاطمه نيست. نهج البلاغه ي به عربي خوندني كه هيچ جاش مهربوني ِ علي نيست، هنر و تمدن اسلامي يك با گرانمايه استاد، آژند. كه هيچ جاي ِاين هنر اسلامي و تمدن اسلامي، هيچ كدوم از ائمه ي ما راه ندارن؛كه نه قصري داشتن و كاخي هيچ جاي ِتاريخ،نه كتابي دادن كه براشون تذهيب كنن و عكس مكس بكشن كنار كتاب؛ بعد اونا رفته ن. ما مونديم كه هنر و تمدن اسلامي پاس كنيم. كه ليسانس بگيريم. كه چي؟ اينو بلدم. خوب بلدم. كه اگه نبود اين كه چي ِپررنگي كه هست،هنوز انقدر عقل به كله دارم كه بفهمم اين دانشگاه ها، آدم تربيت نمي كنن، آدم رو ضعيف الاعصاب مي كنن.
كمتر از ۴۰ روز گذشته.
من انقدر شاد هستم كه اينجا بنويسم.
كاروان در راه كربلاست.
اين بار بدون حسين، بدون عباس،بدون علي اكبر،بدون علي اصغر، بدون ...
زينب هست هنوز اما،
زينب هست.
كمتر از ۴۰ روز گذشته از عاشورا.
كمتر از يك هفته تا اربعين.