تا 86

۱ - اسم این جا  شد سمت وحشی کلمات  .

بی حرف! بی حدیث! بی خیارشور!

 

۲- آهنگ ه <گل ارکیده> از این کنار برداشته شد. این جا می تونین گوشش کنین.

 


سال خرم ..

فال نیکو ...

اصل ثابت...

مال وافر...

نسل باقی...

تخت عالی...

بخت رام....

آرزومندم واسه تک تکمون.


تا ۸۶!

خدایا افزون کن توانایی شاد بودنمان.

افزون و افزون و افزون تر...

 

 

سیب سبز ترش

نمی دونید چقدر خوش حالم!

حس  گوش دادن نوار قصه ی خروس زری پیرهن پری  با اون ضبط قدیمی توی اون اتاق تاریک بدون پنجره ی بچگی ام ، یه چیزی ه فراتر از گاز زدن سیب سبز ترش ه !

پ . ن: بعد ۹ سال دارم اینو گوش می دم و بزرگ شدنم رو کاملا حس می کنم. کاملا!

چسب زخم .. به مردانی که روحشان را به قدرت نفروختند!

 حدود 10 سال پیش بچه بودم ، الانم بچه ام .

فقط یک نویسنده ، یک متفکر ، یک معلم و یک عزیز رو دیدم که با جسارت گفته  " بچه ها هم می فهمند ".

فقط شریعتی این قدر  بچه بود که بفهمه بچه ها می فهمن.

 

توی دوره ی خاتمی بچه بودم و الانم بچه م . خاتمی گویا می دونست که بچه ها می فهمند اما...

 

 

ابراهیم رها (و طنزش ) رو دوست دارم و عموما بهش حسودیم می شه...

 چون تنها طنازی ه(؟) که باهاش می شه اشک ریخت .

 

رها ی عزیز یه نامه نوشته به خاتمی عزیز.

بخونید و بدونید که بچه ها می فهمند.

 

همه چیز را ، دنیا را ، آخرت را ، معنی را ، برای خود را ، برای خلق را ، توحید را ، ظلم را ، کفر را...

 

 

 

 

یه جاهاییش رو حذف کردم... چون زیادی پیچیده و طولانی بود!

 

در ضمن کپی برداری از چلچراغ ویژه نامه ی عید انجام گرفته.

ادامه نوشته

سیب سبز ترش

در راستای کنکور هنر یا ریاضی ، این وزنه ی هنر ه که هر روز سنگین تر می شه!

از همه ی صاحب نظران محترم و متین عاجزانه تقاضا می شه نقطه نظراشونو در طرفداری از هر یک از دو رشته ی مذکور و یا بیان عیوب این رشته ها اعلام کنن .

راه های ارتباط :

۱- ارتباط حضوری (توی مدرسه!)

۲- ارتباط کامنتی ،آفی ، ای میلی ،...

۳- ارتباط تلفنی  (شماره بدین زنگ می زنم !)

۴- و....


شنیده بودم احمدی نژاد معجزه ی هزاره ی سوم ه اما ندیده بودم!

امروز یک خطی ازش دیدم. کار از معجزه هم گذشته...

 

 

 

 

کاش دو سه تا بودن!

با این دو سه نادان که چنان می دانند
از جهل که دانای جهان ایشانند
خر باش که از خری که این دونانند
هر کو نه خرست کافرش می خوانند


طربخانه , مجموعه رباعیات خیام , انتشارات انجمن آثار ملی

پ . ن: مرسی همه ی رفقایی که واسه سالنامه تشکر کردین ! اما من کاری نکردم!

نیست آن چه که می باید!

 

حوصله م نیست .

 

حتی اونقده که بگم حالم از آدمایی که حتی تشکر کردن بلد نیستن به هم می خوره . . .

 

حتی اونقده که بگم اگه نمی ترسیدم از اخراج شدن (رسم نوین کادر اجرایی برای ترسوندن بچه ها!) توی صورتش تف می انداختم .. .

 

حتی اونقده که بخندم تو صورت معلمایی که نمی خواستن سنشون و شهر تولدشون لو بره!

 

حوصله م نیست ! اما خبرای خوبی  هست .

یکیش در اومدن "سالنامه" .

 

فرزانگانیاش که می دونن سالنامه چی ه.

 

و این دفعه ای من می گم که سالنامه ی جدید خیلی خیلی خوب ه تا کور شود هر آن کس که نتواند دید!

 

رفقای سالنامه ای واقعا خسته نباشید که من می دونم چقد واسه سالنامه دویدین و جون کندین و خسته شدین.

 

  این لیلا خوب می گه که : گاهی بقیه ی آدما و رفتاراشونو که می بینم می فمم  خودمون چقد متین و آدمیم!

 

حوصله م نیست . نیست دیگه !

 

پ.ن : یکی به من بگه که فقط من (و رفقام) نیستم که با کادر اجرایی

 

(؟) مشکل دارم بلکم حوصله مون باشه!

مفسل!

دردها ، دردهای مزمن قرن ها ست.

 

لاجرم امیدها ریخت خنده آوری پیدا کرده است .

 

 تصور کنید امید فسیل شده چه جور چیزی می تواند باشد!

 

شاملو


 

دلم یه چیزی می خواد که عقلم نمی فهمه چی ه!

ته دلم هی می خوادش اما نمی فمم چی ه!

نارنجیغک

 

چند روز تعطیلی (اونم قبل عید) یعنی خرید!

بالاخره مظلوم نمایی هام جواب داد و کفش ه رو خریدم و آرزوی داشتن کفش نارنجی رو به گور نبردم!

درس؟ شوخی می کنی! زرشک!

نمی فهم که زندگی این ه یا اون...

این و اونش بمونه.

همین .


ویییییییییییییییییوا رفقای خودم . برای چی ش بمونه!

 

منطقا ممکن نیست!

خیلی تلاش کردم با آدمایی که توی یه دنیای کاملا متفاوت (و نه لزوما بد!) از من زندگی می کنن و فکر می کنن ارتباط معقول و منطقی برقرار کنم. نمی شه! یعنی می شه اما به طرز جدی ای مضحک می شه...

مضحک!!

 

پ.ن : این نوشته و این فکر به پست قبلی و کامنتاش کاملا بی ربط ه!

 فردای روزگار یه یارویی نیاد بگه هی مهتابه تو ....

 

 برای وضوح بیش تر می گم که(این دفعه ای) اون آدما سنا و پریای خودمونن .

 

پ.ن واسه رفقا : هم دیگه رو دریابین که فردا دیره!

 

 

امروز هادیان یه جورای دیگه ای بود!

دو زنگ حسابان با حقارت کم تری گذشت....

پ . ن خنده آور : نمی تونم زندگی رو بدون زنگای حسابان تصور کنم!

 

 

 

دلم فرزانگان خودمونو می خواد.

دانشگاه (و دانشگاه رفتن) رو دوست ندارم.

چون نمی تونم زنگ تفریحا (اگه چنین چیزی وجود داشته باشه!) روی پای دوستام دراز بکشم و حموم آفتاب بگیرم.

چون نمی تونم هر وقت خواستم بزنم زیر گریه و مطمئن باشم که یه نفر هست که بیاد و با هام حرف بزنه.

چون نمی تونم هر وقت خواستم قه قهه بزنم و مطمئن باشم که ملت فک نمی کنن که دیوونه م .

چون دختراش خیلی دخترن ! خیلی ها!

این همه چون منطقی!

 

پ . ن برای شادی دل رفقا : اخلاق ** بعضیا واسه این ه که با کسایی می پرن که ** اند!

پ . ن ۲ : علم و صنعت هم بد دانشگاهی ه!

بد روزگاری ه

در دوره ی ترک اینترنت و بلاگ و ... به سر می برم مثلا!

به سارا گفتم به کامپیوتر پسورد بده ....

حالا نگرانم که فردای روزگارمجبور بشم فرش خونه رو بفروشم خرج قفل شکن و پسورد رد کن  (!) بکنم...

اعتیاد دیگه!

بچه و بزرگ و زن و مرد حالیش نیس که این کوفتی!


پ.ن: دیشب مدرسه بودیم تا ۱۲ . از ۶ تا ۱۰ تنهای تنها !

نمی خوام بگم چیا دزدیدیم، چون توی در و همسایه آبرو دارم!

 

 

بچه ی آرمان گرا!

موضوع: می خواهید در آینده چه کاره شوید؟

ز گهواره تا گور دانش بجوی

من از وقتی که فهمیدم تا وقتی می توانم به دنبال دانش هستم.

من تلاش و کوشش می کنم تا در آینده فردی لایق و مفید برای جامعه ی خود باشم و به وطنم خدمت کنم.

من تا حالا فکر نکرده بودم که چگونه می توانم در آینده ای نه چندان دور به کشور عزیزم خدمت کنم . ولی حالا که به فکر می افتم، می بینم می توانم با تلاش و کوشش  فردی لایق و سودمند برای جامعه ی خود باشم. پس تلاش و کوشش می کنم تا در آینده بتوانم به وطنم خدمت کنم و فردی سودمند برای جامعه باشم .

پایان.


این منم. مهتاب ۹ ساله! با آرمان های کمر دشمن شکن. . .

اگه الان یکی از این هدفا رو داشتم ،شاید الان کمتر سردرگم می بودم. شاید!
پ.ن: حال می کنید چطوری با سه تا کلمه ی "تلاش و کوشش و جامعه " انشا نوشتم به این پرمحتوایی!

دل خوشی ها اصلا کم نیست!

بخونین تا بدونین که می دونم دل خوشی ها کم نیست ...


 

از میدون ولیعصر به سمت فاطمی .

یه بچه ای که بغل باباش ه .

بچه هه :  بابا به درخت سلام کن!  باباهه: سلام درخت!

بچه هه : بابا به دکه سلام کن! باباهه : سلام دکه!

بچه هه : بابا به جارو سلام کن! باباهه : سلام جارو!

بچه هه : بابا به کفش این آقاهه سلام کن! باباهه : سلام کفش این آقاهه!

بچه هه: بابا به کیف اون خانوم ه سلام کن! باباهه : سلام کیف اون خانوم ه!

بچه هه: بابا به اتوبوس صورتی ه سلام کن! باباهه : سلام اتوبوس صورتی ه !

بچه هه : بابا به این سنگ ه سلام کن! باباهه : سلام سنگ ه !

 

حدود ده دیقه کنارشون راه می رم  .  .

و توی این ده دیقه باباهه و بچه هه همین کارو تکرار می کنن .

و هردفعه بچه هه طوری می خنده که انگار جدیدترین و جالب ترین چیز رو شنیده.

و بابا هه طوری به اطراف سلام می کنه که انگار داره هیجان انگیزترین کار دنیا رو انجام می ده.

 

منطق در برف وخنده

امروز کارگاه منطق داشتیم . با خانم دکتر امیرخانی(!) . (خواهر همون امیرخانی) .

ارادتی پیدا کردیم به جناب ارسطو. همین!

 

 

 

ایران>>تهران: جزایری شیش روز ه که فرار کرده . و امروز محکوم شده به 14 سال حبس تعزیری ، 10 سال اقامت اجباری در یک شهرستان جنوبی، 10 سال محرومیت از اخذ هر گونه تسهیلات بانکی ، 10 سال محرومیت از فعالیت های بازرگانی ، رد 61 میلیون و 420 هزار دلار امریکا مال نامشروع و پرداخت جریمه به میزان 2 برابر مال نامشروع.

 

خوب ه  6 روز (+یه چند سالی) ه که دارن فک می کنن در مورد حکمش. . .

 

جزایری اگه اینجا رو می خونی زود برگرد که 10 سال تبعیدت رو سریع بگذرونی!

 

 

لندن : یک خانم 56 ساله ی انگلیسی به جرم این که توپ پسر همسایه را پس نداده بود ،توسط پلیس دستگیر شد و ......

 

 

امروز 45 دیقه بیش تر توی ترافیک بودم . نیست که "هفتمین همایش بررسی معضل ترافیک " بود ، دست اندرکاران نبودن که راهو باز کنن.

پ . ن: به عنوان همایش دقت کنین. بررسی ، نه حل!  و این دو مقوله اصلا به هم ربطی ندارند.

 

 

قلمچی وقف عام شده. وقف آموزش عمومی محروما. چون آموزش و پرورشیا کلی تا کار مهم دیگه دارن . کلی تا . این پایینی یه نمونه ش.

 

در جریان سوالای آزمون معلما ی یکی از شهرای استان تهران در مورد سیره و ... پیامبر که هستین؟

 

ایران . همین تهران .همین امروز . در حوالی  آموزش و پرورش :

 

نوری همدانی : عذرخواهی کافی نیست.

 

مکارم شیرازی :

طرح این سوالات موهن ، کاری شیطانی و مغرضانه بوده.                مخالفت با انتشار این مساله در رسانه ها.

 

جوادی آملی : اگر ثابت شود این مسئله عوامانه و از روی جهالت بوده ، همه بخشیده و آن را تحمل می کنند.

 

رییس پژوهشکده ی امام : نفوذ جریانی خطرناک در نظام آموزشی

 

مشاور وزیر آموزش و پرورش : افراد دخیل را به مراجع قضایی معرفی کردیم.

 

و ....

 

و. . .

 

کل این مطلبا توی یه ستون صفحه ی 5 همشهری امروز چاپ شده و توی همین روزنامه دو صفحه ی کامل رو اختصاص دادن به "اشکال یابی فلسفه ی دنیزلی" و این که چرا پرسپولیس زرت و زرت می بازه.

 

 

دنیا وارونه شده بدفرم! یه دنیا با کلی تا آدم وارونه.

 

از اون وارونه هایی که همه ی موهاشون می آد روی صورتشون

 

تا وقتی موهات روی صورتت ه راحت باش . یه عده هستن که واسه ت

 

 تصمیم بگیرن . یه عده آدم مسئول و متعهد و دلسوز و از جان گذشته

 

و با تحصیلات و وزیر و مشاور و . . . .

 

با موهای روی صورتت زندگی کن .زندگی!

 

 

پ. ن : مطمئنا اگه وزیر آموزش و پرورش رو استیضاح کنن ،

 

<مثه آقای الهام> با شجا عت اعلام می کنه که

 

 زنشو از وزارت بیش تر دوست داره!

 

و  این یعنی عمل به سخن پیامبر. صمیمیت . صداقت. تعهد.

 

کوفت.زهرمار.

 

ما بنده های خدا...

بنده خدایی رو می شناسم که تلاش می کنه وجود خدا رو انکار <و رد منطقی> بکنه.

بنده ی خدا!

اعتراف تکان دهنده.

من ،در سلامت کامل عقلی، اعلام می کنم که "معتاد"م.

نه به حل کردن مسئله های هندسه بلکه به نوشتن در این جا و خوندن از خیلی جاها.

 

و تلاش می کنم  که اصلا به " ترک عادت موجب مرض است " ه کوفتی فکر نکنم!

 

دغدغه ی نصفه متعالی و نصفه نامتعالی

وسط این همه درد متعالی و دغدغه ی نامتعالی ،این ذهن مبارک من، بدفرم به این موضوع گیر داده که سران ایران چقد اعتماد به نفس دارن که هی میرن تو مجامع بین المللی(چه ترکیب  متینی!) در مورد آزادی دروغی کشورای اروپایی حرف می زنن که با حجابا رو توی دانشگاه راه نمی دن در حالی که توی این مملکت گل و بلبل خودمون نمی زارن یه بنده ی خدا که از قضا زن هم هست بدون روسری حتی از فرودگاه بیرون بیاد و ...

 

دغدغه ست دیگه ! هر چی ام که نامتعالی باشه ، گیر می ده و ول کن نیست . . .

 

 

اما دغدغه ی متعالی! جزوه ی منطق اول (دبیرستان) رو پیدا کردم لا به لای کاغذام . پشت این جزوه هه کلی سوال منطقی و خدایی و هستی ای و نیستی ای و وجودی و ... . کلی سوال که الانم سوالن واسه م .

{پ.ن: یکی از اون سوالا این بوده : آیا منطقا ممکن است خدایی وجود داشته باشد که فقط خوبی بیا فریند؟

الان با خود سوال درگیری ندارم . یعنی سوال ه جواب پیدا کرده اما یه سوال دیگه به وجود اومده که : منطقا ممکن ه جهانی وجود داشته باشه که توش فقط و فقط خوبی باشه ؟ (منظورم جهان دنیایی ه الانمون ه نه اون دنیا و این رو هم می دونم که تا بدی رو نچشی ، نمی دونی خوبی چی ه! اما ما همه بدی رو چشیدیم و من واسه ادامه ی این جهان می گم...)}

 

الان فمیدم دردم چی ه! همیشه به جای حل کردن مشکلام سعی می کنم فراموششون کنم . در نتیجه توی دوره های مختلف با یه مشکل یکسان مواجه می شم بدون این که بلد باشم چطوری حلش کنم .

یه چرخه ی معیوب تمام عیار!

دوره های مختلف. مشکلای یکسان . ندونستن راه حل مشکل و اعصاب خوردی و فراوش کردن مشکل و ...

 

 

پ. ن: کی این کتابو خونده؟ داره؟ به من می ده؟

 "خواب و شکوفه های گیلاس"

دغدغه ی نامتعالی!

 

اطلاع رسانی :آقای غیاثی خوب خوب شدن .امروزم به فاطمه زنگ زدن و مارو دعوت کردن خونه شون. گفتم که دل اونایی که خونه ی آقای غیاثی نرفتن سوزه کنه!


صبح ه.

نه که برای آزمون جامع منگل ناراحت باشم، نه!

ناراحتم به هزار و یک دلیل.

تو فرض کن  یکیش گرسنگی!

 

یه زنگ کلاس زبانو می پیچونم که  فیلمی رو که خریدم ببینم بلکه کمی شاد شم!

دور میدون انقلاب یه پسر جوون <با لباسای مارک دار!> با یه قناری ، فال می فروشه.

کنار همین پسر ه حدود ده تا پلیس دارن از یه آخوند معذرت می خوان <گه خورانه!> که وقتی دور میدون انقلاب دنده عقب می اومده و پلیس نگهش داشته پلیسا ندیدن که ایشون آخوندن.

(هیچ وقت نفهمیدم لفظ رسمی و مودبانه ی آخوند چی ه!)

دو تا مرد م اون وره میدونن که پاشون می لنگه ناجور.

توی ایستگاه اتوبوس یه پیرزن <حدودا نود ساله!> روزنامه و دفترچه یادداشت می فروشه.

توی اتوبوس یه خانوم جوون کنارم نشسته که ام اس داره.

و یه پیرزن که از درد می ناله.

الان خونه م و اون فیلم ه گویا یه دی وی دی  ه خام ه....

و اون فیلم ه یه دی وی دی ه خام ه.

یه دی وی دی ه خام!

خام خام خام.

 

نمی گم لعنت به زندگی ، اما لعنت به روزگار! که بد روزگاری ه...

گلومو چسبیده و انگار این دفعه ای تا خفه نکنه ول کن ماجرا نیست هیچ رقمه...

________________________________________________________________
فک کنم این حال امروزم اثر اون تصادف قریب الوقوع صبح بود که ماشین و راننده ی محترم اگه یه ثانیه دیرتر وایساده بودم همون جا زندگیمو مختومه اعلام می کردن!

 

دغدغه ی متعالی ترتر

این نوشته ۸ بار ویرایش شد تا در این بلاگفای نازنین قابل خواندن شود!

گفتم که گفته باشم!


 

رفتم پیش یزدانی <مشاور!>که ای آه و فغان که من هر چی فک می کنم هیش کدوم از رشته های  دانشگاهی ریاضی رو دوس ندارم و ...

و یزدانی یه کتابی داده و گفته اینو اگه بخونی دیگه حتما یه رشته رو انتخاب می کنی.

این جدول ه توی اون کتاب ه و کلمه های بلد (bold) فک کنم خصوصیاتم و علاقه هام!

و اونایی که خط خورده  خصوصیات و علاقه هام نیست!

کاملا از زندگی ناامید شدم!

حتی یکی از خصوصیتام <و حتی علاقه هام!> توی چارت مهندسی و علوم پایه <و حتی تر توی رشته های تجربی!> نیست....

 هنر خوندن هم که کلی دردسر داره. . . 

فردای روزگار من با رضایت می رم "عکاسی" می خونم و تا پس فرداهای روزگار ملت دور هم به من میخندن که  "  هه "، که " زرشک "  ، که " کشک " ! < البته بی جا می کنن.>

و یه نکته ی مهم تر : کنکور هنر دادن کلی مایه می خواد. (چون هنر خوندن کلاس کنکور می خواد خب!)

 

 

تیپ های شخصیتی

صفات شخصیتی و رغبت های شغلی

واقع گرا

علاقه مند به کار با وسایل و بی علاقه به فعالیت های آموزشی و درمانی .

صفات شخصیتی : اهل عمل ، رک ، صرفه جو، سرسخت ، مصّر ،خودمحور

مشاغل مناسب : مشاغل مهارتی ،فنی ،کشاورزی و بعضی از مشاغل خدماتی

 

جستجوگر

علاقه مند به پژوهش و کارهای علمی در زمینه های ریاضی ،فیزیک ،شیمی و زیست.

بی علاقه به فعالیت های متهورانه .

صفات شخصیتی : کنجکاو، دقیق ، بدبین، پیچیده ، کناره گیر ، منتقد.

مشاغل مناسب:مشاغل علمی و پژوهشی ، پزشکی ، برخی از مشاغل مهندسی

 

هنری

علاقه مند به فعالیت های پیچیده ، ابتکاری و هنری، بی علاقه به کارهای قراردادی

صفات شخصیتی : عاطفی ، ابرازگر، خیال پرداز ، مبهم ، آرمان گرا ،مستقل

مشاغل مناسب : مشاغل هنری ، موسیقی ،ادبیات ، بازیگری ، مترجمی

 

اجتماعی

علاقه مند به امور آموزشی و درمانی و بی علاقه به امور فنی وماشینی .

صفات شخصیتی : اهل همکاری ، صبور، مسئول ، صمیمی ، امدادگر

مشاغل مناسب: کارهای مربوط به تعلیم و تربیت ،رفاه اجتماعی و موضوع های اخلاقی.

 

متهور

علاقه مند به فعالیت های رهبری ، سیاسی ، مدیریت و کسب درآمد اقتصادی و بی علاقه به امور پژوهشی

صفات شخصیتی : ماجراجو ، پرحرف ، مطمئن به خود ، هیجان طلب ، سلطه جو

مشاغل مناسب : مدیریت ، تجارت و مشاغل فروشندگی

 

قراردادی

علاقه مند به امور دفتری ، تنظیم اطلاعات نوشتاری و پردازش داده ها و بی علاقه به امور بی نظم و هنری

صفات شخصیتی : محتاط ، مطیع ، منظم ، صرفه جو ، دوراندیش ، وظیفه شناس

مشاغل مناسب: کارهای اداری و منشی گری ، حسابداری و بایگانی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

  

با این اوضاع رشته ای و در این زمانه که هی زرت و زرت (و کاملا با آرامش!)بچه ها رو از مدرسه اخراج می کنن . . . شیطون ه می گه برم این ابروها رو بردارم که دست کم  یه سه روزی اخراج بشم تا حداقل عقب موندن از زمانم جبران بشه!

 

 

 

دغدغه ی متعالی تر!

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟

نزدیکای ۲ ساله که دنبال یه کتابی می گردم در به در (نایاب نیست! اما من پول نداشتم بخرمش=> مجبور بودم از یه نفر بگیرم)...

آره ! نزدیکای ۲ سال . از نمایشگاه کتاب ۸۴

کی پیداش می کنم؟ ساعت ۵ صبح چارشنبه ای که دو زنگ حسابان دارم با ۱۷۰۰ تا تمرین (اونم انگلیسی) .

و فرداش آزمون جامع دارم و بعدش ۵ ساعت کلاس زبان (و یه تست ۵۰ تایی زبان!)

و پس فرداش این قلمچی کوفتی و شنبه ش امتحان ادبیات!

 


دوست دارم پودر (یا ذوب) بشم . واقعا دوست دارم!